شهدای استان اصفهان

بررسی زندگی نامه، وصیت نامه، خاطرات و سبک زندگی شهدای استان اصفهان

شهدای استان اصفهان

بررسی زندگی نامه، وصیت نامه، خاطرات و سبک زندگی شهدای استان اصفهان

شهدای استان اصفهان

خیلی محرمانه و خصوصی

دوس دارم اول به شهدایی سلام کنم که اسمشون اینجا میاد
و حالا سلام به شما مخاطب اتفاقی یا ثابت این وبلاگ

یک توضیح برای اینکه بدونین اینجا چه خبره!!!

همه مطالبی که اینجا هست تولیدی از خودم نیست، مطالب شهدای اصفهان تو اینترنت هست ولی جسته و گریخته، دلم نیومد یه جا نباشه تا همه شهدای اصفهانی دور هم نباشن.

دو تا نکته کوچولو:
1. عکس خانم توی هدر مربوط به شهیده زینب کمایی هست که حتما در موردش مطلبی که زدم رو بخونین
2. لوگوی وبلاگم عکس شهیده فاطمه جعفریان هست که از خانواده ای متولد شده که شش شهید تقدیم انقلاب کرده

-----------------------------

من: ستاره کریمی
شغل: خانه دار
وضعیت تاهل: کاملا متاهل!
سن: بیست و دو

-----------------------------
مدیر وبلاگ: ستاره کریمی

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سردار شهید» ثبت شده است

شهید مهندس فرامرز آذری در تاریخ 28 شهریور ماه سال 1339 در شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان دیده به جهان گشود.3سال بعد به همراه خانواده به اصفهان آمد. دوره ابتدایی را در مدرسه ی کورش اصفهان گذرانید ودوره راهنمایی را در مدرسه ملی کار ودبیرستان را در مدرسه جامع سعدی طی کرد.فرامرز که از کودکی زمینه های مذهبی را در محیط خانواده کسب کرده بود ،قبل از دوران تکلیف به وظایف شرعی خود عمل می کرد.به پاس اولین روزه داری اودر ماه مبارک رمضان پدرش ساعتی را برایش هدیه خرید که آن راتا زمان شهادت به دست داشت.اوبسیار قانع ومقید بود وگاهی در میان اموالش چیزهایی یافت می شد که مدتها از عمر آن گذشته ولی سالم مانده بود.هیچ گاه از هیچ کس توقع وانتظاری نداشت.اوج شکوفایی علمی شهید در سال آخر دبیرستان وموفقیت اودر کنکور رخ داد.اورتبه51رادرمیان75000 شرکت کننده بدست آوردودر رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد.دوران اصلی زندگی شهید از اواسط سال57 شروع شد.دوستان دانشگاهی خیلی زود وسریع این وجود پربرکت را شناختندوبه همراهی او فعالیتهای قابل توجهی را چه در جهت رشد وشکوفایی خط امام در دانشگاه وچه در جهت تضعیف جیاناتانحرافی که از قدرت زیادی برخوردار بودند،انجام می دادند.

پس از شروع حرکت های انقلابی درس را رها کرده وبا دوستانش به شهرکرد رفت وبه عنوان مربی تربیتی ومدرس دینی در دو هنرستان صنعتی وکشاورزی به انجام وظیفه پرداخت.در همین زمان در کلاسهای تکواندو شرکت می کردودر یکی از جلسات از ناحیه ی زانو صدمه دید،که تا آخرین لحظات زندگی این درد را همراه خود داشت.سال61 هنگامی که از رادیو شنید که جبهه های نبرد احتیاج به راننده لودر وبولدوزر دارد فکری در ذهنش جرقه زد که شاید این فعالیت با ناراحتی پایش تناقض نداشته باشد.پس دوره آموزشی رانندگی با لودر را فراگرفت وبه سوی جبهه شتافت.در همین عزیمت در منطقه عملیاتی پاسگاه زید-دژشهید تبوک-در اثر اصابت ترکش خمپاره به دوپا دوباره از ناحیه زانوها مجروح شد.این جراحت اورا بسیار رنج می داد ولی همیشه می گفت باید جبهه ها را نگه داریم واین جنگ را تا پیروزی حفظ کنیم.

در آبان ماه سال 61 فعالیت خودرا در جهاد دانشگاهی آغاز کرد وبعدها مسئول این واحد شد.در سال62-63در آن مقطع حساس واوج ترور شخصیتهای انقلابی به طور فعال دررابطه با مسائل پذیرش دانشجویان ضد انقلاب فعالیت می کرد.در اوایل سال1363 در قسمت طرح وتحقیقات جهاد سازندگی شروع به کار نمود.در کنار این فعالیتهای فرهنگی از هوش بسیار واستعداد چشم گیری برخوردار بود.وسایل زیادی را طراحی کرده ومی ساخت.به طور مثال نهرکنی ساخت که با سرعت 12 کیلومتردر ساعت شیاری به عمق یک متر حفر می کرد که به پشت بولدوزر بسته وهدایت می شد.در این سالها بارها در عملیاتهای مختلف شرکت کرد ولی آخرین بار در تاریخ 17/11/64مطلع شد که باید در عملیاتی شرکت کند.عازم شد،زیرا شوق شهادت بی وقفه ودرنگ اورابه سوی خود می کشید وشاید خود بر این مسئله آگاه شده بود. آخرین مسئولیت ایشان فرمانده گردان مهندسی امام علی(ع)بود.13روز در جبهه حضور فعال داشت تا اینکه در نیمه شب29بهمن 64 در شمال فاو ودر ساعت3و20دقیقه در اثر اصابت ترکش گلوله تانک به ناحیه کمر به فیض رفیع شهادت نائل گشت.از شهید بزرگوار تنها یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

  • ستاره کریمی

مرواریدی در صدف ، مسعود آخوندی در سال 1342 در ماه مبارک رمضان دیده به جهان گشود مادرش قبل از تولد او در خواب دید که خداوند به او گلی عطا کرده و او باید این گل را مراقبت کند . دوران ابتدائی را در دبستان تبریزی گذرانید ، عبادت خالصانه او با کمال خضوع و خشوع انجام می گرفت و بدین گونه فطرت پاک مسعود از هر آلودگی و انحرافی مبرا بود .

ادب ، وقار ،سخاوت و مهربانی او زیانزد همه بود و لبخند همیشه برسیمایش نقش داشت . سال اول دبیرستان او مصادف با پیروزی انقلاب بود . در بسیاری از راهپیمائی ها شرکت می نمود و در مبارزه با گروه های ضد نقلاب نقشی فعال داشت ، با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه شد و در سال 1361 در سرزمین شلمچه مجروح گشت .

در اواخر سال 1361 با تلاش بسیار در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد ولی شرکت در جنگ و فعالیت در جبهه را وظیفه اصلی خود می دانست و در عملیات فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان ، والفجر مقدماتی ، والفجر 1 ، والفجر 2 ، خیبر ، بدر ، کربلای 4 ،حماسه های زیادی آفرید و نهایتا در حالی که فرماندهی گردان را برعهده داشت در عملیات غرور آفرین کربلای 5 در تاریخ1/9/65 در سرزمین عشق و ایثار ، شلمچه دعوت حق را لبیک گفت و چه زیبا به جوانان سفارش نموده که : ای جوانان ای کسانی که بیشترین زحمات را برای اسلام کشیده اید ، مواظب شیطان های درونی و بیرونی باشید مبادا هدف را گم کنید ... تا کردارتان اخلاص خدائی پیدا کند ... و پشتیبانی ولایت فقیه باشید .

  • ستاره کریمی